اخرین پست تیر 99 محمد عزیزم
سلام به شما دوستان امروز که اومدم برای برادر مهربونم محمد بنویسم این روزا محمد خیلی به نقاشی علاقه مند شده وهمش داره مدادرنگی و شابلون نقاشی میکشه البته تلوزیون هم میبینه کارتون های مورد علاقه اش گروه شب نقاب مبارزان کهکشانی نیک و نیکو و ببعی اینارو خیلی خیلی دوست داره و عروقت شروع میشه میشینه و میبینه این چند وقت دارم بهش اشکال هندسی شمارش اعداد و رنگ ها رو یاد میدم البته رنگهارو بلده و همه رو میگه محمد جونم بعضی وقت هاهم ماشین بازی میکنیم و خیلی دوست داره به من میگه اجی و خیلی شیرین میگه راستش وقتی 1سال و نیمش بود همه چیزارو میگفت دادا بابا ماما ولی نمیدونم چرا اجی رو نمیتونست بگه اون موقع هم موقع امتاحانام بود منم میرفتم تو اتاق و در رو قفل میکردم محمد میومد میشست پشت در گریه میکرد یه بار رفتیم تو اتاق و در رو قفل کردم خیلی در زد باز نکردم یه لحظه گفت اجی من خیلی خوشحال شدم درو باز کردم بغلش کردم و بوسش کردم اخه من خیلی دوست داشتم به من بگه اجی الانم هنوز به من میگه اجی وبانمک تر از قبل..... محمد جونم داداش مهربونم وقتی به دنیامون پا گذاشتی واقعا زندگیمون رو خیلی شیرین کردی و باعث خوشحالی هممون شدی وهمه از ته قلبمون دوستت داشتیم و داریم... واقعا دوستت دارم خداگهدار